ولایتمداران عاشورایی ولایتمداری با شعور عاشورایی راهی به سوی خدا...
|
خاطره ای از پاکبازان بی ادعا... دكتر بهشتى بهش گفته بود «مى خواهيم حفاظت از امام رو بسپريم به گروه شما. مى تونين؟ يك طرحى بايد بدين كه شوراى انقلاب رو راضى كنه.» موضوعات مرتبط: شهداخاطره شهدا [ سه شنبه 16 شهريور 1395
] [ 23:24 ] [ هیئت مدیره ولایتمداران عاشورایی ]
[ سخن شهیدان: شهید ایرج بائوج لاهوتی موضوعات مرتبط: شهداجملات زیبای شهدا [ سه شنبه 16 شهريور 1395
] [ 23:14 ] [ هیئت مدیره ولایتمداران عاشورایی ]
[ [ یک شنبه 14 شهريور 1395
] [ 23:20 ] [ هیئت مدیره ولایتمداران عاشورایی ]
[ به یاد عارفان عاشق.... دیدن یک بچه چهارساله با آن چهره معصوم و آن حالت عجیب لابلای صفوف نماز جماعت نشسته، هر شب همه نمازگزاران را به وجد می آورد؛ مخصوصا وقتی نماز تمام می شد و دستهایش را برای دعا به سمت آسمان بلند می کرد. معمولا اطرافش را می گرفتند و نگاهش کرده و لبخند ملیحی از لبهای همیشه مترنمش به ذکر صلوات دریافت می کردند... محمد خیلی سحرخیز بود. از همان دوران کودکی صبحها زود از خواب بلند می شد و به نماز اول وقت اهمیت می داد. شبها هم که همراه پدر می رفتند مسجد... مسجد شفا در خیلبان ژاله ( که الان شده خیابان مجاهدین)... (شهید محمد امیری کیا) موضوعات مرتبط: شهداخاطره شهدا [ چهار شنبه 10 شهريور 1395
] [ 22:35 ] [ هیئت مدیره ولایتمداران عاشورایی ]
[ خاطره ای از پاکبازان بی ادعا... زمانى كه عراق جزیره مجنون را بمباران شیمیایى كرد، تعداد زیادى از نیروهاى اسلام به شدّت مجروح شدند و بىهوش روى زمین افتادند. عبد الكریم رئیسى حالش خیلى وخیم بود. در عین حال بالا سر یكى از مجروحان كه بسیجى 14 سالهاى بود، نشسته بود. گفتم: «عبد الكریم! زود باش، باید به عقب برگردید، چرا نشستهاى؟!» موضوعات مرتبط: شهداخاطره شهدا [ دو شنبه 8 شهريور 1395
] [ 1:13 ] [ هیئت مدیره ولایتمداران عاشورایی ]
[ خاطره ای از پاکبازان بی ادعا...
موضوعات مرتبط: شهداخاطره شهدا [ دو شنبه 8 شهريور 1395
] [ 1:9 ] [ هیئت مدیره ولایتمداران عاشورایی ]
[ چند وقت پیش یکی از بیت المال سه هزار میلیارد ناقابل برداشت و رفت و دیگه هم برنگشت...! اون یکی دوازده هزارمیلیارد تومن گرفت و رفت و دیگه هم بر نگشت...! الآنم که حقوق های چند میلیاردی رو گرفتند و رفتند و آخرشم هیچی...! و هیچ کدومشون برنگشتند.......... اما سی سال پیش پشت میدون مین....چند نفر میخواستند با جونشون معبر باز کنند...یکی شون چند قدم که رفت برگشت!!!اولش همه فکر کردند ترسیده! پوتین هاشو درآورد؛داد و گفت:تازه از تدارکات گرفتم،حیفه،مال بیت الماله...!!!بعد با پای برهنه رفت و اتفاقا... اونم دیگه برنگشت.......... موضوعات مرتبط: شهدا [ شنبه 6 شهريور 1395
] [ 23:58 ] [ هیئت مدیره ولایتمداران عاشورایی ]
[ [ پنج شنبه 28 مرداد 1395
] [ 22:46 ] [ هیئت مدیره ولایتمداران عاشورایی ]
[ [ جمعه 22 مرداد 1395
] [ 12:42 ] [ هیئت مدیره ولایتمداران عاشورایی ]
[ [ جمعه 22 مرداد 1395
] [ 12:17 ] [ هیئت مدیره ولایتمداران عاشورایی ]
[ [ جمعه 22 مرداد 1395
] [ 12:9 ] [ هیئت مدیره ولایتمداران عاشورایی ]
[ |
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |